هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
صحنه اول :
مراسمی در اداره گرفته اند تا از عده ای همکاران به خاطر زحماتشان تقدیر کنند:
مدیر عامل یا فلان مسئول یک ساعت وقت همه را می گیرد تا از پیشرفت ها و فعالیت های خود و کارهای اخیر سازمان و اداره تعریف و تمجید کند.
در همین صحنه کارمندی بلند می شود و یادش افتاده که ترفیع چند ساله اش را نگرفته وشروع به احقاق حق می کند .او فکر می کند الان که همه مسئولین و همکاران هستند بهترین فرصت برای گله گزاری است و نشان دادن قابلیت های نظقی و سخنرانی اوست.!
صحنه دوم:
به مناسبت روز تولد خانم چهل یا پنجاه ساله جشنی گرفته شده است:
خانمها اونطرف و آقایون سخت مشغول صحبت راجع به موضوعات مورد علاقه خود هستند.
در قسمت خانمها هر دو یا سه نفر سخت در هم تنیده شده اند و دارند در مورد مطالب پزشکی روز ویا افشای رفتار و گفتار نفرسومی ,تجزیه و تحلیل و تحقیق میدانی و اطلاع رسانی !می نمایند.
این طرف و سمت آقایان , وضعیت خرید و فروش ماشین و فوتبال و ارز ودلار تا برسد به سیاستگذاری های محلی ومنطقه ای و بین المللی بصورتی در حال گفتگوست که در همین مدت کم تقریبا موضوع بدون ابهام در دنیا باقی نمی نماند .
کسی راجع به موضوع تولد و خاطرات ویادآوری ها چیزی نمی گوید و نمی خواهد بشنود.
در همین صحنه هدیه ها کمتر ارتباطی با خود فرد است و بیشترحول و حوش نیازهای آشپزخانه و هال و پذیرایی و...است .
صحنه سوم
همه با هم رفته ایم مسافرت تا چند روزی را دور هم شاد باشیم.
آقای همسر مرتب موبایل دستش است و دارد در مورد قرار داد ها و معاملات کاری و یا خراب شدن موتور پمپ و فلان و فلان جروبحث می کند .
در همین صحنه مسافرت خانم مرتب شال و کلاه می کند تا برود بازار و دنبال فلان جنس وخرید فلان سفارشی است که بهش داده شده است.
صحبت ها و کلمات همه باز یا در مورد اداره و سازمان است و یا قیمت فلان چیز و گرانی و ارزانی در حالیکه دریا و باغ و دمن مات و مبهوت به آنها نگاه می کنند که :"اینها چرا سراغ من آمده اند؟!"
صحنه چهارم:
آقا یا خانم خانه تازه از سر کار یا از بیرون و بازار آمده است.خسته و کوفته هنوز عرقش خشک نشده :
همسر به او خبر می دهد که:" شیر آب خراب است یک کاری بکن"!
در صحنه دیگر همسر از او می پرسد:" چقدر طولش دادی "!
"کجا بودی؟" , "با کی بودی؟ " , "چرا خبر ندادی و چرا...؟"
و باز در صحنه دیگر همسردر همان حال خسته مجبور است خبر مرگ فلان فامیل یا عروسی بهمانی را بشنود و احتمالا انتظار است که واکنش درست هم بدهد!.
صحنه پنجم:
یکی از اعضای خانواده بیمار است :
آنکه به عیادتش آمده نشسته و مرتب از گرفتاری های شخصی خود می گوید و هی گله و ناله می کند.
در قسمتی دیگر ما که از دور و بری های او هستیم باقیافه کدر و نومید مرتب فضای خانه را با سر و صدا و داد و قال و کارهای خودمان نا آرام و زمانی بیش از حد سخت وخفقان آور می کنیم.
حرف می زنیم ولی:..." چرا اینهمه لاغر و ضعیف شدی؟"
" چرا فلان چیز را نمیخوری؟ چرا ورزش نمی کنی؟یک نفر را می شناسم بیماری ترا داشت ...
صحنه ششم:
به یک سخنرانی مهم و یا کنسرت خواننده معروفی رفته ایم که لازمه اش سکوت شنوندگان است:
زن و مردی در ردیف پشت سر مرتب دارند گفته ها و آوای خواننده را تحلیل می کنند و...
صحنه هفتم:
تعدادی میهمان داشته ایم .از ساعت 7 شب تا 12 شب دور هم بوده ایم و تا توانستند وقت داشتند راجع به هم و همه چیزهای مورد علاقه نه یکبار بلکه مانند نوار ضبط صوت موشکافی کنندو تکراروار ,اززوایای مختلف ,صحبت کنند:
اما موقع خداحافظی همینکه خانم ها به در خروج می رسند تازه نگاهی به سر و صورت هم می اندازند و راجع به شماره پودر و کرم و اینکه "کجا این روسری را خریدی؟ و قیمتش چند است "و...دوباره و چند باره حرف می زنند و باز جلسه ای اضطراری تشکیل داده اند.
در همین صحنه آقایان در فاصله ای نه چندان دور آنطرف خیابان دور اتومبیل تازه خریده شده راجع به آپشن های مختلف و پیش بینی ها و...در حال ارزیابی و اظهار نظر شده اند.
(ولوله ای در کوچه به پا شده است و...بی خیال همسایه ها!)
صحنه هشتم:
...
صحنه ...!
خلاصه اینکه هر کدام از دوستان گرامی خود مثال های زیادی می توانند بیاورند که صحبت ها و حرف های زده شده تناسبی با هدف و منظور اون نشست یا گردهمایی یا مهمانی و بطور کلی شرایط زمانی آن دور هم بودن ها ندارد .
چه خوب گفته اند این قدیمی ها که :
قبل از هر گفته و صحبتی بهتر است چند لحظه ای آن حرف و کلمه ای را که می خواهد از زبانمان خارج شود بصورت خیالی به پرواز درآوریم و کمی سبک سنگینش کنیم تا ببینیم اگر آنرا گفتیم چه انعکاسی در مخاطبمان و محیطی که در آن هستیم خواهد داشت؟
آیا این حرفی که می خواهم بزنم همان چیزی است که دعوت کننده یا دعوت شده و دیگران و جمع برای آن اینجا آمده اند؟
نتیجه اینکه ما در بسیاری موارد قدر زمانی که در اختیارمان قرار می گیرد را نمی دانیم.همیشه گویی در یک شرایط یکسان هستیم . حرف هایمان اززبان بیرون می پرد بدون اینکه بتوانیم تفاوت زمان و مکان را در آن برجسته و مشخص ببینیم.
کمتر دقت می کنیم که در هر موقعیت حرف و کلام تازه و متناسبی را باید زد و ماشین وار زندگی نکنیم.
دارم این یادآوری را چند باره به خودم می کنم که یادم باشد:
کلام من باید طوری باشد که اگر کسی آنرا بشنود برایش معمولی نباشد وبتواند تشخیص دهد که این حرف متفاوتی است و کنجکاو شود که در کجا و چه موقعیتی ممکن است زده شده باشد؟.
هر وقت می خواهم حرفی بزنم چیزی بگویم متناسب با شرایط و هدفی که به این منظور آنجا هستم.سخنی باشد که حتما نکته تازه ای داشته باشد و اگر مطلب نو و تازه ندارد حداقل خیلی هم تکراری و بی ربط و خارج از موضوع نباشد.
و همان که دقت کنم که این حرف حافظ را فراموش نکنم که گفت:
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف !
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.
فرق آدم دانا و آنکه کم می داند یکی هم این است که دانا زمان سنجی می کند و اغلب می داند کجا چه حرفی بزند وچه بگوید بطوریکه وقتی دهان باز می کند معمولا نکته و اشاره تازه ای دارد ولی کم دان و نادان فقط می خواهد حرفی زده باشد . گویی اجبار دارد که چیزی بگوید اگرچه بی ربط و خارج از موضوع هم باشد.